Love
نقش پنهان آه ای مردی که لبهای مرا از شرار بوسه ها سوزانده ئی هیچ در عمق دو چشم خامشم راز این دیوانگی را خوانده ئی هیچ میدانی که من در قلب خویش نقشی از عشق تو پنهان داشتم هیچ میدانی کز این عشق نهان آتشی سوزنده بر جان داشتم گفته اند آن زن زنی دیوانه است کز لبانش بوسه آسان میدهد آری اما بوسه از لبهای تو بر لبان مرده ام جان میدهد هرگزم در سر نباشد فکر نام این منم کاینسان ترا جویم بکام خلوتی میخواهم و آغوش تو خلوتی میخواهم و لبهای جام فرصتی تا بر تو دور از چشم غیر ساغری از باده ی هستی دهم بستری میخواهم از گلهای سرخ تا در آن یکشب ترا مستی دهم آه ای مردی که لبهای مرا از شرار بوسه ها سوزانده ئی این کتابی بی سرانجامست و تو صفحه ی کوتاهی از آن خوانده ئی
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |